بیگمان فوتبال از نظر رویکرد عمومی در سطح جهان با تمام ورزشهای دیگر متفاوت است. اما این تفاوت تنها در شمار بینندگان خلاصه نمیشود؛ فوتبال در حوزههای دیگری همچون اقتصاد و فرهنگ هم نسبت به سایر ورزشها متمایز به شمار میرود.
۰
کد مطلب : ۷۰۵۰
عرضه سهام باشگاههای معتبر فوتبال در بازارهای بورس، نشان میدهد فوتبال حرفهای میتواند در اقتصاد نقش مهمی داشته باشد و کیست که نداند در اقتصاد سرمایهداری غرب، سودآوری نقش مهمی در هزینهکردها دارد؛ به این معنا که همه هزینههايی که در باشگاهها میشود، از اداره تأسیسات تا قرارداد بازیکنان برای فوتبال با در نظر گرفتن سود مناسب صورت میپذیرد و اگر جز این باشد، بنا به قانون بازار تصمیمات دیگری گرفته میشود.
درآمد یوفا از پخش تبلیغات تلویزیونی مسابقات یورو ۲۰۱۲ نزدیک یک میلیارد و ششصد میلیون دلار برآورد شده و این در حالی است که شرکتهای تبلیغاتی و شبکههای تلویزیونی پخش کننده این بازیها نیز به طور چشمگیری از این مسابقات سود بردهاند.
فوتبال به جز جنبه اقتصادی از بعد فرهنگی نیز با اهمیت است. برخی فوتبال را با رسانهای همچون سینما مقایسه میکنند و مشابهتهای این دو پدیده را این گونه مطرح مینمایند:
ـ فوتبال و سینما هر دو وابسته به بیننده هستند و موفقیت فیلم و مسابقه را در جذب هرچه بیشتر بیننده ارزیابی میکنند. سالن سینما هم به استادیوم تشبیه میشود که در آن بیننده با بازیگران فیلم و بازیکنان مسابقه ارتباط گرمی ایجاد میکنند.
ـ زمان یک فیلم سینمايی معمولا نود دقیقه است که تا ۱۲۰ دقیقه یا بیشتر هم به طول میانجامد؛ درست مثل یک مسابقه فوتبال.
فرازوفرودهای یک مسابقه فوتبال هم مشابهت بسیاری با فراز و فرودهای داستان یک فیلم سینمايی دارد. با این وصف بیجا نیست اگر بگويیم باید حساب فوتبال را از سایر ورزشها در رسانههای جمعی نیز جدا کرد، زیرا هم جذابیت دراماتیک دارد و هم صرفه اقتصادی.
فوتبال درکشور ما هم جایگاه ویژهای داشته و دارد، به گونهای که بسیاری از کارشناسان رفتارهای فرهنگی و اجتماعی مردم را با فوتبال در ارتباط میدانند؛ اما آیا به همان اندازه که انتظار میرود برای کارکردهای فرهنگی اجتماعی یا دیگر جنبههای این ورزش خاص در ایران برنامه ریزی شده است؟
برخی از تحلیلگران جریانهای سیاسی بر این باورند واکنش بینندگان بازی فوتبال ایران و اسرايیل در استادیوم امجدیه تهران در سال ۱۳۴۹ و پیش از آن در سال ۱۳۴۷ کافی بود که عمق تنفر مردم کشورمان از رژیم صهیونیستی را به رخ رژیم پهلوی بکشد و سردمداران حکومت را به تجدیدنظر در برقراری و تعمیق ارتباطات دوجانبه وادارد؛ اما رژیم به پالسهای مهم فرهنگی و اجتماعی این مسابقات توجهی نداشت.
فوتبال در برهههای گوناگون تاریخ نیم قرن گذشته با تحولات گوناگون فرهنگی و اجتماعی کشور همراه بوده استگاه تأثیرگذار و گاه تأثیرپذیر؛ گاه امید آفرین و گاه ناامید کننده.
بسیاری از مردم هنوز به یاد دارند که در دهه ۶۰ هجری خورشیدی در کوران جنگ تحمیلی فوتبالیستهای ایرانی که به دلیل وضعیت جنگی امکانات مالی و رفاهی ناچیزی داشتند با چه تعصبی در میادین فوتبال با تیمهای مرفه منطقه به ویژه کشورهای عربی که شریک دشمن بعثی در جنگ نابرابر با ما به شمار میرفتند، روبهرو میشدند و مقامهای آسیايی مختلفی به دست میآوردند.
در آن زمان سیمای جمهوری اسلامی ایران، بودجه کافی و تجهیزات لازم حتی برای پخش مسابقات داخلی را نداشت و با زحمت بسیار، برخی از مسابقات مهم تیم ملی را پوشش میداد و مسابقات لیگ را ضبط شده و با دیرکرد چندساعته پخش میکرد.
با این حال، برنامه «ورزش و مردم» مهمترین برنامه رسانه ملی درباره ورزش بود که با آغاز آن در یکشنبه شبها بسیاری از مردم پای تلویزیون مینشستند تا نه تنها صحنههای مهیج بازیهای فوتبال را ببینند، بلکه از دیگر ورزشها هم آگاه شوند و ساعاتی را با ورزش سرگرم شوند.
باید بر روی سرگرمی بودن ورزش در آن دوران تأکید کرد، زیرا در میان رخدادهای تلخ و غمباری که در دهه ۶۰ اتفاق میافتاد، مردم برنامهای مانند «ورزش و مردم» را نه تنها برای آگاه شدن از رویدادهای ورزشی بلکه به عنوان هوای تازهای برای رها شدن از تلخیهای آن روزگار نگاه میکردند و شاید بیشتر از فیلمهای تکراری تلویزیون سرگرمشان میکرد.
در آن زمان هم هرچند فوتبال یک سروگردن از بقیه ورزشها مهمتر به نظر میرسید، رادیو و تلویزیون توازن نسبی بین فوتبال وبقیه ورزشها ایجاد کرده بود.
این روند کما بیش تا اواسط دهه هفتاد ادامه داشت. در این زمان وضعیت اقتصادی کشور رو به بهبودی میگذاشت. دیگر جنگ تحمیلی به پایان رسیده بود و ایران در مسیر بازسازی به پیشرفتهايی رسیده بود. پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ به ویژه بازی غرور آفرین این تیم مقابل استرالیا در شهر ملبورن را میتوان فصل جدیدی در اهمیت یافتن فوتبال در کشور تلقی کرد. نتیجه حذف رقیب سرسختی مانند استرالیا در خانه خود، باعث شد که بدون اطلاع قبلی و آمادگی و دخالت دولت یکی از بزرگترین جشنهای ملی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کوچه و خیابان شهرهای گوناگون کشور شکل گیرد؛ موفقیتی که تأثیر بسزايی در رویکرد بیشتر مردم به فوتبال داشت و تا مدتها سرخوشی این پیروزی و خاطرات این جشن در ذهنها باقی ماند و به محبوبیتی ممتاز رسید.
راهیابی فوتبال به زندگانی مردم دیگر به استفاده از اصطلاحاتی مانند: «در آفساید بودن» یا «محول کردن کارها به دقیقه نود» در گفتار روزمره خلاصه نشد، به گونهای که پس از چندی تأثیر رخدادهای حاشیهای فوتبال هم بر رفتار اجتماعی قابل دیدن شد.
این روند به تولید برنامهای به نام «نود» در سال ۱۳۸۷در شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی ایران انجامید.
برنامه نود چند تفاوت عمده با ورزش و مردم داشت:
نخست این که تنها به فوتبال میپرداخت نه هیچ ورزش دیگر.
دومین تفاوت در مجری برنامه بود که به لحاظ ظاهری، رفتاری و گفتاری کاملا نوگرا و امروزی به نظر میرسید.
سومین تفاوت که از همه مهمتر به نظر میرسید، انتقاد از داوری مسابقات با پوشش تحلیل بازیهای لیگ برتر بود.
این عامل سوم باعث ورود رسانه ملی به حاشیههای فوتبال در این دوران شد. تا پیش از این حرف داور حرف آخر بود و اشتباهات داوری نیز جزيی از بازی به شمار میرفت که دو طرف آن را میپذیرفتند اما صراحت برنامه و تأکید بر اشتباهات داوری با کشیدن مو از ماست به نحوی که تا پیش از آن در تلویزیون سابقه نداشت، رفته رفته باعث شد که سخنان گلایه آمیز از حاشیه یک مسابقه فوتبال به حذابیتهای یک برنامه تلویزیونی تبدیل شود. این روند با حمایت برخی از مدیران تا جايی پیش رفت که پس از یک دهه، برنامه نود از یک برنامه تلویزیونی ساده به یک پدیده جنجال آفرین تبدیل شود؛ جنجالهايی که این برنامه میآفرید نه تنها باعث رونق بیشتر برنامه میشد، بلکه ذوق زدگی مدیران شبکه ۳ سیما را در افزایش ضریب نفوذ خویش در جامعه فوتبال کشور در پی داشت.
اما نکته مهمتر این که این برنامه در اواخر دهه ۸۰ افزون بر مسأله داوری به سمت حاشیههای بیشتری کشیده شد که تا پیش از آن تنها در مطبوعات زرد به آن پرداخته میشد.
مواردی مانند زندگی خصوصی فوتبالیستها، سقف قراردادها، دعوای درون زمین، شعارهای تماشاگران، دسته بندی هواداران و نظایر آن مسائلی بود که تا پیش از آن در تلویزیون مطرح نمیشد اما همه اینها عاملی برای جذب بیشتر مخاطبان به این برنامه شد.
در حالی که رسانه ملی برای تولید برنامهای پرطرفدار در تلویزیون به خود میبالید، اتفاق دیگری در حال رخ دادن بود و آن تغییر در نوع نگرش مخاطبان به برنامه ورزشی تلویزیون و پر رنگ شدن حاشیههای همیشگی و عمدتاَ نابهنجار بازیهای فوتبال بود که تا پیش از این به دلیل مسائل مهمتر و ارزشهای بالاتر در تلویزیون مطرح نمیشد. طرح این مسائل و تکیه بر حاشیههای فوتبال ـ که مدیران فوتبالی از درمان آن ناتوان نشان میدادند ـ هرچند در ظاهر به باز شدن فضای انتقادی و دانستن به عنوان یک حق عمومی میمانست، در باطن به ایجاد یک پرستیژ اجتماعی با ژستی دمکراتگونه برای گردانندگان برنامه نود منجر شد.
کم کم مسائل نابهنجار حاشیهای، جزيی از متن اصلی نود شد و شکار لحظههای خطاهای پنهانی بازیکنان تیمها در زمین و تماشاچیان و زدوبندهای پشت پرده به عامل جذابیت برنامهای بدل شد که ادعایش آن بود که با دید کارشناسانه به تقویت فهم فوتبالی بینجامد.
فرهنگ فوتبال در دهه ۸۰ به سرعت تغییر کرد و باید اذعان نمود که نقش رسانهها به خصوص برنامه تلویزیونی نود در این تغییر بسیار مهم بوده است. آشکار شدن برخی از مسائل پشت پرده فوتبال، استادیومی شدن فضای برنامههای تلویزیونی و راه یافتن به زندگی خصوصی بازیکنان و مربیان در مطبوعات از ویژگیهای این دوره به شمار میرود اما در آغاز دهه ۹۰ جریان فوتبال به نحو چشمگیری راه انحطاط در پیش گرفت؛ انحراف از معیارهای ارزشی و فرهنگی و اخلاق اسلامی و ایرانی شاخصه این دوره است که همچون دهه پیش، رسانهها نیز در پدیداری آن نقش مهمی داشتند.
نگاهی به برخی از سرفصلهای تحولات فرهنگی فوتبال ایرانی میتواند سرفصل جدیدی در ذهن منتقدان فرهنگی واجتماعی به ویژه اصحاب رسانه بگشاید:
۱ ـ تغییرنام لیگ برتر:
در سال ۱۳۹۰لیگ برتر ایران که به نام خلیج فارس نامیده میشد، بر پایه توافق میان سازمان لیگ و یک شرکت مخابراتی اسپانسر مسابقات به نام ایرانسل تغییر پیدا کرد. این اتفاق هنگامی رخ داد که کشورهای عربی و حامیان غربی آنها از همه امکانات برای تغییر نام خلیج فارس استفاده میکردند و تغییر نام معتبرترین لیگ فوتبال منطقه به هر قیمتی که در قرارداد سازمان لیگ برتر با شرکت ایرانسل انجام شده بود، به هیچ عنوان از لحاظ معنوی و حیثیتی برای کشور پذیرفته نبود. به همین دلیل کار به پارلمان کشید و با اعتراض کمیسیون فرهنگی مجلس راه میانهای برگزیده شد؛ اما این ماجرا نشان داد که شعارهای فرهنگی درباره فوتبال واقعیت درونی نداشته و اقتصاد کفه سنکین تری نسبت به فرهنگ در فوتبال کشورمان دارد.
۲ ـ کم شدن سهمیه در جام باشگاههای آسیا:
کنفدراسیون فوتبال آسیا با استفاده از نقاط ضعف آشکار در مدیریت فوتبال کشور و به خصوص ضعف باشگاهها و نتایج ضعیف فوتبال سهمیه ایران در جام باشگاههای آسیا را کاهش داد. البته نمیتوان لابیهای کشورهای عربی را در این زمینه نادیده گرفت؛ اما ضعف ساختار مدیریتی فوتبال در کشور نیز بهانههای لازم را به دست کنفدراسیون آسیا داد تا به این اقدام دست یازد؛ افزون بر آنکه ایران مدیریت خودرا بربرخی از پستهای مدیریتی این کنفدراسیون از دست داد. این در حالی است که ريیس فدراسیون فوتبال در بحبوحه این اتفاقات تلخ فقط به رسانهها لبخند میزد. آرشیو رسانهها به ویژه مطبوعات در این زمان از عکسهای متنوع ایشان با فیگورهای گوناگون و لبخندهای مرموز پر شده است و حاصل مطالبات عمومی از ريیس این فدراسیون در برابر دوربین رسانهها فقط همین لبخندهای بیجاست. شاید کار از گریه گذشته است که لبخند میزنند!
۳ ـ شیوع ادبیات لمپنی بین مدیران:
در سال ۱۳۹۰ مدیران باشگاههای بزرگ کشور پرده جدیدی از گفتمان حاکم بر فوتبال را در مصاحبههای خود به نمایش گذاشتند؛ ادبیاتی که نزد برخی از فوتبالیستها و برخی از هواداران عادی به شمار میرفت، ولی مدیران کمتر از آن استفاده میکردند (یا دستکم در برابر رسانهها از آن استفاده نمیکردند) باشگاههای فوتبال ایران طبق یک سنت در هنگام ثبت پسوند فرهنگی ورزشی را در ابتدای نام خود قرار دادهاند؛ اما در این سال، مدیران باشگاههای بزرگ که بیشتر از سایرین ادعای فرهنگی بودن را داشتند به روشنی ادبیاتی را در گفتارشان به کار گرفتند که پیش از این شنیده نمیشد. نکته مهم ماجرا اینکه این ادبیات همزمان به برنامههای تلویزیونی هم راه یافت و حتی در برنامه نود نه تنها زشت شمرده نشد، بلکه با ذوق زدگی هم از آن یاد میشد؛ مثل استفاده از اصطلاح سوبله، چوبله به نشانه دریافت تعداد گلهای پیروزی در بازی با تیم استقلال یا... .
۴ ـ انجام برخی حرکات غیر اخلاقی در میادین فوتبال:
در روز ۲۸ آبان ۱۳۹۰ پرده دیگری از فوتبال کشور در برابر دیدگان ناباور میلیونها بیننده بازی فوتبال میان پیروزی و داماش گیلان به نمایش درآمد؛ شوخی جنسی دو بازیکن مطرح پرسپولیس که سابقه حضور درتیم ملی ایران را داشتند، در مقابل دید عمومی و دوربینهای تلویزیونی جوّ سنگینی در کشور پدید آورد و رأی خفیف کمیته انضباطی برای این دو بازیکن خاطی نشان داد که فاصله شعار تا عمل در فوتبال ما تنها به پسوند فرهنگی باشگاهها محدود نمیشود، بلکه در کل هیچ نهادی نمیتواند در برابر جذابیتهای فوتبال و هیاهوهای پیرامون آن به اصول ارزشهای فرهنگی جامعه پایبند بماند.
این در حالی بود که مطبوعات و رسانههای غربی ـ که معیارهای متفاوت فرهنگی نسبت به فرهنگ ایرانی دارند ـ نیز از این کار غیراخلاقی اظهار تعجب میکردند؛ برای نمونه، روزنامه شیکاگو تریبون عنوان کرد که دو بازیکن تیم سرخپوشان پایتخت که سابقه حضور در تیم ملی ایران را دارند، در بازی روز شنبه با داماش گیلان به خاطر شادی غیراخلاقی پس از به ثمر رسیدن گل محروم شدند.
این روزنامه با گذاردن فیلم این بازی در پایگاه اینترنتی خود افزود، در دیداری که زنده از تلویزیون پخش شد، این دو بازیکن حرکاتی زشت مرتکب شدند که به زعم خویش، عمدی در آن نبوده و جنبه شوخی داشته است؛ رفتاری که باعث ناراحتی و خشم فوتبالدوستان ایرانی شده است.
در چنین شرایطی بدیهی بود که وضعیت سکوها بهتر از درون زمین نباشد. توهین همزمان هزاران نفر از بینندگان بازی پرسپولیس و... که دسته جمعی شنیعترین ناسزاها را به داور مسابقه میدادند، باعث شد که در اقدامی نادر، داور، مسابقه را در دقایق پایانی نیمه تمام رها کند. این در حالی بود که جریان کامل مسابقه و شعارهای بینندگان مستقیم از رادیو و تلویزیون پخش میشد.
با این شرایط لیگ برتر فوتبال ایران در سال ۱۳۹۰ به پایان رسید؛ اما روند سقوط فوتبال ایران از ارزشهای فرهنگی جامعه متوقف نشد با آغاز فصل پردههای جدیدی از انحراف فوتبال از معیارهای ارزشمند فرهنگی آشکار شد. تهیه فهرستی از این موارد هرچند دردناک و ناخوشایند است برای جمعبندی و نتیجه گیری این مطلب لازم است:
۱ ـ تخلف از قانون:
سازمان لیگ فوتبال کشور در آستانه فصل نقل و انتقالات فوتبال با تعیین سقف ۳۵۰ میلیون تومان هر گونه افزایش این مبلغ را خلاف قانون و قابل پیگیری اعلام کرد؛ اما ظاهراً اعلام این رقم از سوی باشگاههای کشور جدی گرفته نشد. بنا به اعلام رسانهها برخی از باشگاهها به خصوص باشگاههای دولتی با قراردادهای سرسامآور به آسانی از قانون تخلف کرده و نهادی هم برای برخورد با متخلفان احساس مسؤلیت نمیکند.
۲ ـ استفاده غیرشفاف فوتبال از بودجههای دولتی:
با توجه به دولتی بودن برخی از تیمهای بزرگ باشگاهی این مسأله مطرح است که حتی در نبودن اسپانسرهای قدرتمند چگونه هزینههای باشگاهها اعم از قرارداد بازیکنان و مربیان و سفرها و اردوهای این تیمها تأمین میشود؛ آیا وابستگی این تیمها به دولت امکان هزینه کرد از منابع دولتی برای این تیمها قابل تصور نیست؟
در فرهنگ جامعه ما حساسیتهای بسیاری درباره بیت المال هست که متأسفانه اطلاعات شفافی درباره استفاده باشگاههای فوتبال از درآمدهای دولتی ارائه نمیشود. این در حالی است که برابر اصل ۴۴ قانون اساسی دولت باید بسیاری از فعالیتهای خود را به بخش خصوصی واگذار؛ اما... .
۳ ـ سوداگری برخی از بازیکنان فوتبال:
کمکاری بازیکنان برخی از باشگاهها که در گذشته به صورت شایعه مطرح میشد، در مصاحبههای برخی از بازیکنان با برنامه نود جنبه رسمی یافته است. بازیکنان یک تیم لیگ برتری شهرستانی در برابر دوربین این برنامه در پاسخ به پرسش گزارشگر به صراحت عنوان میکند که تا باشگاه به تعهدات مالی خود نسبت به بازیکنان عمل نکند، نباید توقع بازی خوب از بازیکنان داشته باشد! البته نباید شهامت این بازیکنان را در عدم ریاکاری نادیده گرفت؛ اما این صراحت در بیان دلیل بازی ضعیف نشان میدهد، نزد بازیکنان فوتبال یک شغل محسوب میشود که از قوانین معمول اقتصادی پیروی میکند و برخی از ایشان بیش از آنکه جنبههای فرهنگی این ورزش را در نظر داشته باشند، در سودای پول بیشترند؛ پس نباید از ایشان توقع توجه به مسائل فرهنگی داشت.
۴ ـ نتایج ضعیف تیم ملی فوتبال و تیمهای باشگاهی در رقابتهای جهانی:
حضور تیم ملی در تورنمنتهای منطقهای و حضور در بازیهای مقدماتی جام جهانی به کابوسی برای مردمی بدل شده است که به فوتبال علاقهمندند و از جنبه ملی برای آن ارزش قائلند. شکستهای پی در پی تیمهای باشگاهی ایران در رقابت با باشگاههای عربی و آسیای شرقی و به دنبال آن شکست تیم ملی از تیمهای بسیار ضعیف منطقه مثل لبنان چیزی نیست که به غرور ملی کمک نماید، بلکه برعکس باعث سرخوردگی بیش از پیش مردم و تضعیف روحیه ملی میشود. این در حالی است که به یمن روشنگری مطبوعات و رسانهها مردم از درآمدهای هنگفت بازیکنان و مربیان فوتبال در کشور آگاه شدهاند و آن را در قیاس با درآمد بازیکنان و مربیان دهههای ۶۰ و۷۰ میسنجند و نتایج بازیها را با هم مقایسه میکنند.
۵ ـ بیحرمتی به رسانهها و افکار عمومی:
اما شاید بزرگترین فاجعهای که از نظر فرهنگی در حال رخ دادن است، بیحرمتی برخی از بازیکنان تیمهای فوتبال به خبرنگاران و رسانههاست که نمایندگان افکار عمومی به شمار میروند.
برخی از بازیکنان جنجالی فوتبال که از افشای رقمهای دریافتی خود برای یک فصل بازی در لیگ برتر در مطبوعات خشمگین شدهاند و به بازتاب موفقیتهای ورزشکاران جانباز و معلول در پارالمپیک لندن و مقایسه با شکست فوتبالیستهای میلیاردری در بازیهای باشگاهی و ملی معترض بودند، در اقدامی هماهنگ به تحریم مطبوعات و رادیو تلویزیون اقدام کردهاند.
این نمای کلی از دو سال آغازین دهه ۹۰ نشان میدهد اگر روندی که گفته شد، استمرار یابد فوتبال ایران در این دهه معضلی جدی در فرهنگ کشور پدید خواهد آورد؛ معضلی که اگر هم اکنون برای آن چاره اندیشی نشود، رسانهها نیز در پدیداری آن سهیم خواهند بود.
بنا به اعتقاد شماری از کارشناسان ورزشی فوتبال کنونی ایران آنقدر درگیر حاشیه است که نمیتوان از آن توقع تکنیکی شدن و حرفهای عمل کردن داشت و شاید اگر لیگ برتر یک فصل تعطیل شود، به نفع فوتبال ملی باشد. همچنین این فوتبال از لحاظ اقتصادی نیز به جز تأمین منافع افرادی خاص صرفه اقتصادی که ندارد، هیچ بلکه حتی به اقتصاد عمومی کشور لطمه هم میزند.
از سوی دیگر، مشکلات اخلاقی برملا شده در این میدان به ضرر فرهنگ عمومی کشور به شمار میرود و از همه مهمتر آنکه این فوتبال به غرور ملی خدشه وارد میکند؛ بنابراین از هر لحاظ در اوضاع کنونی، پرداختن رسانهها به این ورزش با حجم گسترده به مصلحت نیست. به جای آن بهتر است مسؤلان ورزش کشور را به پاسخگويی درباره این وضع نابسامان واداشت.
از این رو به عنوان یک کارشناس رسانه پیشنهاد میدهد که رسانههای گروهی به کاهش حساسیت عمومی نسبت به فوتبال در این برهه از زمان همت بورزند. هرچند حاشیههای فوتبال خود برای بخشی از مطبوعات و شبکههای تلویزیونی و رادیويی درآمدزاست، چشمپوشی از این منفعت مالی میتواند در میان مدت به صرفه فرهنگی کشور تمام شود و در دراز مدت به نفع ورزش فوتبال.
اکنون که متولیان ورزش به ویژه فوتبال درکشور به آسانی چشم بر کاستیهای خویش در اداره درست این ورزش بستهاند و در برابر صدمات فرهنگی روحی و روانی آن به جامعه توجه کافی مبذول نمیکنند، به طور جدی بر این باورم که رسانههای جمعی که در دوره کنونی نقش بسزايی در فرهنگ سازی ایفا میکنند بهتر است تا دیر نشده و کشورمان بیش از این متقبل هزینههای فرهنگی ناشی از سوء تدبیر در پدیده فوتبال نشده است، کاری جدی کنند.
مهمترین کار تعطیلی لیگ برتر در یک فصل برای رسیدگی به این نابسامانیهای فرهنگی در میادین و باشگاههای فوتبال است که همآکنون از سوی برخی کارشناسان ورزشی مطرح شده است اما از سوی مسؤلان ورزشی نادیده گرفته میشود در این شرایط رسانهها میتوانند خودشان دست به کار شده و در نحوه پوشش رسانهای این مسابقات تجدید نظر کنند. بیگمان، صداوسیما میتواند در این زمینه نقش پررنگتری داشته باشد.
در این راستا چند راهکار رسانهای مطرح میشود که به عنوان پیشنهاد میتواند از سوی ريیس محترم این سازمان مطالعه شود:
۱ ـ قطع پخش بازیهای لیگ برتر از شبکههای سراسری به جز شبکه ورزش:
با راه اندازی شبکه ورزش و برخورداری همه استانهای کشور از شبکههای رادیويی و تلویزیونی محلی پیشنهاد میشود پخش بازیهای لیگ برتر فوتبال از شبکه ۳ سیما و سایر شبکههای ملی به جز شبکه ورزش قطع و هر استانی متولی پخش بازی تیمهای لیگ برتری همان استان در شبکه محلی خود شود.
۲ ـ پایان بخشیدن به برنامه نود تا اطلاع ثانوی:
پخش برنامه نود به دلیل حساسیت زايی بیش از اندازه و حاشیه پردازیهای فراوان دستکم تا پایان لیگ ۹۱ متوقف شود. این توقف میتواند فرصتی را در اختیار دست اندرکاران «نود» گذارد تا به رفع نقایص این برنامه بپردازند و پس از بازسازی ساختاری و روند محتوايی آن برای تهیه سری جدید اقدام کنند.
۳ ـ پخش لیگهای کشتی، والیبال و ورزشهای مادر:
به منظور جبران غفلت رسانهها از ورزشهای پایه و تعدیل سهم فوتبال نسبت به سایر ورزشها نزد افکار عمومی توجه رسانهها به سایر مسابقات ورزشی به ویژه والیبال، بسکتبال، دو ومیدانی، کشتی و... معطوف شود.
۴ ـ چشمپوشی از درآمدهای بازرگانی فوتبال:
در آغاز فصل جاری ۹۱ صداوسیما در چالشی حقوقی با سازمان لیگ درباره حق امتیاز پخش بازیها قرار گرفت که به هر ترتیب، پیروز ماجرا شد اما شاید بهتر باشد به سود فرهنگ عمومی از درآمدهای بازرگانی این ورزش چشمپوشی کرد. البته پخش بازیهای ملی و لیگها و جامهای خارجی به حد کافی میتواند درآمدزايی نماید.
۵ ـ دعوت نکردن از بازیکنان لیگ برتر به برنامههای تلویزیونی در یک فصل:
تحریم یکجانبه برخی از بازیکنان مدعی فوتبال علیه رسانههای جمعی نیازمند واکنش مناسبی از سوی رسانهها به ویژه صداوسیماست و عدم دعوت برنامهسازان رسانه ملی از بازیکنان لیگ برتر در این فصل پاسخی حداقلی به این حرکت به شمار میرود.
همان گونه که گفته شد، پدیده فوتبال امروز به معضلی فرهنگی در جامعه ما تبدیل شده و برای اصلاح آن شجاعتی انقلابی لازم است تا تب بالای آن و فساد مترتب به این ورزش فروکش کند و این تنها از عهده رسانهها برمیآید.
علیرضا دباغ * کارشناس ارشد تحقیق در ارتباطات جمعی