تاریخ انتشارشنبه ۲ دی ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۱
plusresetminus
ایرانیان در نظام پساوستفالیایی در تعامل با نظام بین‌الملل در حال بروز دادن هویت خود هستند و این هویت نمی‌تواند با گذشته آنان بی‌ارتباط باشد.
۰
کد مطلب : ۱۰۸۶۸
پیام روشن تاریخ ایرانیان برای دولت‌های تحریم‌کننده
بسیاری از تحلیلگران مسائل سیاسی و بین‌المللی و نظریه‌پردازان این حوزه، بر این باورند که موقعیت ژئوپلتیک کشورها در ترسیم وضعیت آنها در نظام بین‌المللی و همچنین در شکل‌گیری سیاست‌های داخلی و خارجی آنان تاثیرگذار است.

برخی از این نظریه‌پردازان نظیر «مکیندر» و «هاشوفر» نقشی بسیار تعیین‌کننده برای عامل جغرافیا در سیاست قائل شده‌اند و حتی معتقدند که این وضعیت جغرافیایی است که تمامیت سیاست خارجی یک کشور را تبیین می‌کند. «هانس مورگنتا»، نظریه‌پرداز مشهور واقع‌گرا که به مقوله قدرت اهمیتی شگرف می‌دهد، بر این باور است که جغرافیا یکی از پایدارترین عواملی‌ست که قدرت کشورها را شکل می‌دهد.

برخی از نظریه‌پردازان به موقعیت «بری» یک کشور اهمیت می‌دهند و برخی چون «آلفرد ماهان» بر موقعیت «بحری» تاکید بیشتری می‌کنند. با هر دیدگاهی که به مقوله روابط بین‌الملل ورود شود، نمی‌توان از نقش جغرافیا در آن غافل ماند. وضعیت جغرافیایی بریتانیا در طول تاریخ برای این کشور یک مزیت محسوب شده و همان‌طور که ماهان می‌گوید از مهم‌ترین عوامل تبدیل این کشور به ابرقدرت در قرن‌های هجدهم و نوزدهم بوده است. به‌طور کلی در طول تاریخ کشوری به عنوان ابرقدرت شناخته شده که موقعیت جغرافیایی ممتازی داشته است.

* موقعیت جغرافیایی ایران

ایران از نظر موقعیت جغرافیایی در محلی واقع شده که ۳ قاره آسیا، اروپا و آفریقا را به‌هم وصل می‌کند. به همین‌خاطر، کشور ما از دیرباز محل ارتباط شرق و غرب بوده است. «گراهام فولر» ایران را «مرکز جهان» نامیده است.

موقعیت جغرافیایی ایران سبب شده تا این کشور دارای موقعیت بین‌المللی شناخته شود و مجبور باشد تا با بسیاری از قدرت‌های بزرگ در ارتباط قرار گیرد. به عبارت دیگر، ایران به علت موقعیت جغرافیایی خود در تلاقی با قدرت‌های بزرگ قرار دارد. لذا هرگونه رفتار در سیاست خارجی ایران با قدرت‌های بزرگ ارتباط پیدا می‌کند. این بدان معنی است که رفتار ایران دارای بعد بین‌المللی است ولو آنکه از اساس برای امور داخلی شکل گرفته باشد.

واقعیت آن است که این مساله در طول تاریخ برای ایران طیفی از مسائل را ایجاد کرده است. ایران همواره در طول تاریخ خود از سوی قوای بری و بحری متخاصم تهدید شده است و این مساله تا به امروز هم ادامه دارد و البته با این تفاوت که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده عهده‌دار هر دو تهدید بری و بحری گردیده است.

اولین باری که ایران پس از ورود اقوام آریایی با این تهدید به‌شکل جدی مواجه شد، حمله اسکندر مقدونی بود. اسکندر برای رسیدن به شرق نیاز داشت تا از ایران عبور کند و در مسیر این عبور با مقاومت امپراطوری هخامنشی مواجه شد. پیروزی اسکندر در این نبرد فجایع زیادی برای ایران به‌وجود آورد و تا سال‌ها ایران را تحت حکومت اقوام خارجی قرار داد.

ایران بار دیگر در دوران امپراطوری ساسانیان با حمله اعراب مسلمان مواجه شد اما در میان کشورهای مورد حمله قرار گرفته تنها کشوری بود که ضمن پذیرش دین اسلام و ارائه خدمات گسترده به این دین مبین، هویت ملی خود را نیز حفظ کرد. ایرانیان در دوران امپراطوری اسلامی توانستند به یک هویت ملی جدید شکل دهند که اسلام اصلی‌ترین فاکتور آن بود.

پس از آن ایران در دوره‌ای دیگر آماج حملات مغول‌ها قرار گرفت. این حمله را یکی از اصلی‌ترین عوامل عقب‌ماندگی‌های آینده مسلمانان دانسته‌اند. مغول‌ها قومی وحشی بودند که تقریبا فاقد هرگونه تمدن بوده و جز جنگ‌آوری هنر دیگری نداشتند.

ایران بار دیگر با امپراطوری بزرگ صفوی سربرآورد و این دوران تقریبا مقارن با شکل‌گیری جامعه بین‌المللی پساوستفالیایی در اروپا بود. جامعه‌ای که مذهب را از معادلات سیاسی حذف کرد و پدیده‌ای جدید به‌نام دولت – ملت را شکل داد و اساس سیاست در عرصه بین‌المللی را بر هم زد. در این دوران که دوران پایان امپراطوری‌ها بود، کشورمان با قدرت‌های جدیدی مواجه شد که غالبا قدرت بحری محسوب می‌شدند. پرتغال و بریتانیا اصلی‌ترین قوای بحری بودند که ایران در تاریخ خود با آنان مواجه بوده است.

پس از سرنگونی صفویان با حمله افغان‌ها ایران دوره‌ای کوتاه را در دوران نادرشاه کشوری قدرت‌مند است اما پس از آن در نظام وستفالیایی بین‌المللی کشوری ضعیف محسوب می‌شود. از سوی دیگر این کشور تضعیف شده با پدیده‌ای جدید مواجه است که نظام بین‌المللی نام دارد و وجود آن از این پس تعیین‌کننده‌ترین بعد در مقدرات کشورهاست. در این نظام قدرت‌های جهانی برای مقدرات غالب کشورها تصمیم‌ می‌گیرند و طبعا ایران را با آن موقعیت ژئوپلتیک خاص به حال خود رها نخواهند کرد.

تحولات این نظام بین‌المللی در دو جنگ جهانی به اشغال ایران انجامید، رژیم پهلوی را به ایران تحمیل کرد، با کشف نفت در ایران ابعاد تازه‌ای از استعمار را در این کشور پیاده کرد، دولت ملی ایران را در سال ۱۳۳۲ سرنگون کرد، برای حفاظت از مستعمره هند، ایران را سال‌ها به صحنه تاخت و تاز بریتانیایی‌ها تبدیل کرد و ...

* انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شمسی تجلی اراده ملتی بود که با این تجارب تاریخی نه چندان شیرین، به دنبال آن بود تا سرنوشت خود را خود تعیین نماید. آن موقعیت ژئوپلتیک که پیش‌تر از آن یاد شد، اجازه نمی‌داد تا نظام بین‌المللی در برابر این تصمیم ملت ایران سکوت کند. مگر می‌شد از آن همه منابع نفتی گذشت و اجازه داد یک کشور انقلابی کنترل گلوگاه عبور نفت جهان را به دست بگیرد؟

نظام بین‌المللی به‌خصوص بلوک غرب سیاست اعمال فشار بر ملت ایران را در پیش گرفت و حتی بار دیگر سیاست حمله نظامی به ایران را هم پیش گرفت اما روحیه مقاومت در ایران این بار به حدی بالا بود که حتی یک وجب از خاک ایران هم از دست نرفت، چه رسد به اینکه ایران اشغال شود؟!

سال‌های متمادی اعمال فشار بر ملت ایران که پس از انقلاب اسلامی کمابیش ادامه داشته است و با تک‌قطبی شدن نظام بین‌الملل تشدید نیز شده است، اکنون چند سال است که به بهانه «مساله هسته‌ای» ادامه می‌یابد و بالاخص از تیرماه امسال شدت بی‌سابقه‌ای یافته است. اما مساله اینجاست که موضوع هسته‌ای تنها یک بهانه است و حتی اگر ایران برنامه هسته‌ای خود را کنار بگذارد، نمی‌تواند انتظار داشته باشد که فشارها بر ایران پایان پذیرد.

به عبارت دیگر، در دوران پساوستفالیایی و در آستانه جهانی شدن، ایران یا باید همراهی با نظام جهانی را بپذیرد و یا اگر بخواهد رویکرد مستقل خود را دنبال کند، ناگزیر از تحمل فشار است. جغرافیای ایران به‌عنوان یک عامل پایدار باعث می‌شود تا همواره بهانه‌ای برای اعمال فشار بر این کشور وجود داشته باشد.

* فرهنگ مقاومتی ملت ایران

ملتی که با آن سیر تاریخی مواجه بوده اما توانسته است در برابر تمام تهدیدات هویت ملی و کشور خود را حفظ کند، با چه ابزاری جز «فرهنگ مقاومت» توانسته به چنین مهمی دست پیدا کند؟ سوال اینجاست که آیا با اعمال چنین فشارهایی ملتی را با هزاران سال فرهنگ مقاومت در برابر فشارهای خارجی می‌توان شکست؟

بدیهی‌ست، ناظری که به کلیت تاریخ بنگرد و خود را گرفتار تحلیل‌های بی‌ریشه مبتنی بر منافع کوتاه‌مدت ننماید به این باور خواهد رسید که ایرانیان توان مقاومت در برابر فشارهای طاقت‌فرسا را در طول تاریخ بارها از خود بروز داده‌اند و این مقاومت به بخشی از هویت ملی آنان بدل شده است.

به بیان سازه‌انگاران، ایرانیان در نظام پساوستفالیایی در تعامل با نظام بین‌الملل در حال بروز دادن هویت خود هستند و این هویت نمی‌تواند با گذشته آنان بی‌ارتباط باشد. مقاومت در فرهنگ ایرانی یک موجودیت اجتماعی بین‌الاذهانی‌ست که ریشه‌های عمیق آن هر عامل فشار و تهدیدی را به مبارزه فرامی‌خواند.

بنابراین، نظام بین‌المللی در حال جهانی ‌شدن باید به خاطر داشته باشد که با کدام هویت در حال تعامل است و در غیر این صورت در محاسبات خود به خطا خواهد رفت. 

** در پاره‌ای از بخش‌های این یادداشت از منبع ذیل اقتباس شده است:

اصغر جعفری ولدانی، روابط خارجی ایران (بعد از انقلاب اسلامی)، تهران: انتشارات آوای نور،1382
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین