کم پیدا میشوند مردانی که هیبت مرگ دلشان را در آن لحظههای دهشت بار نلرزاند. تو شیر شجاع نجف آباد از آن مردانی که جبروت مرگ را فقط با نگاهت به بازی گرفتی.
محسن جان عزیز من، از مرد چه میماند جز مردانگی و شجاعت؟ این میراث گرانبها را تو نه تنها برای همشهریانت که برای همه ایرانیان و جهانیان به یادگار گذاشتهای.
محسن، ای ستبر سینه استوار من، به غروب خونرنگ پشت سرت سوگند، به غبار برخواسته از رزم دلیرانهات سوگند که نسلهای آینده از آبشخور مردانگیات جرعهنوش خواهند شد و هرگز اجازه نخواهند داد وطن عزیزمان کنام پلنگان و شیران یا حتی شغالان داعش شود.
ممنون که ما را و فرزندت را سرفراز کردی. ممنون که جهاد مردانه مدافعان حرم را به اسارتی زینبی و سپس به شهادتی حسینی تکمیل کردی. اینک باش در صف مردان بزرگی که نامشان به آب هفت دریا از صفحه پایداری این بوم کهن شسته نخواهد شد. باش تا روزی که در صور بدمند و تو به سوی معبودت بشتابی و مزد تحمل آن لحظههای پر خون و خنجر را بگیری.