تاریخ انتشاريکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۸
plusresetminus
۰
کد مطلب : ۵۸۹۹۷
بای ذنب قتلت…

غزل غزل همه غزه

 

قنوت خونی افطار

لبان بغض،ترک خورده

(آب -تاب – ندارد)

نگاه کودک معصوم روی سفره نشسته

به انتظارمرمی تیری که راه گریه روبسته

پدربه کارشهادت

پسرکنارشهادت

وجلددفترمشقی شده مزارشهادت

ودختری که نهاده سرش به دامن مادر

به انتظاربهاری

ویابه یادسواری

که مشک بردهنش بود و

یکصدا همه فریاد

منم عمو،منم عباس

منم نمادآبی دریا

منم تمام مهریه ی مادربرادرخود

وخواست دختر غزه بگیردازاو مشک

که ریخت روی نگاهش به قطره آه اشک

سراب بود وعمورفته بودوآب هم گم شد

نگاه دخترومادربهم رسیدولی

دودست کوچک و گرمش دگرنداردتاب

نخورده هرگزآب

وخواست تابدهدپاسخش به شیرخودمادر

ولی رسید مرکبی ازدود وآهن وآتش

که سرب داغ مذاقش بجای شیر چشید

بخواب رفت ودوباره عموصدایش کرد

ورفت تا که به کنج خرابه ای برسد

وچون رقیه کنارش نشست وبازی کرد

کنارچادرعمه دوباره خوابش برد

خیال آمدواورا به عمق آبش برد

وماهیان سرخ شط ازهم سوال میکردند:

((بأی ذنب قتلت ))

 

سید وحید فخرموسوی – معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین