تاریخ انتشاردوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۵
plusresetminus
برای او که از نسل اشتیاق بود و عارف اندیشی در جستجوی حقیقت ،دنیا را نه چنان که ما می بینیم می دید !
۰
کد مطلب : ۹۹۰۴۴
راوی انسان

برای او که از نسل اشتیاق بود و عارف اندیشی در جستجوی حقیقت ،دنیا را نه چنان که ما می بینیم می دید !

نازک آرای تنی که صفای دل تابناک او مثالی زنده بود برای اهل شناخت.وجود عزیزش پر از درستی و راستی بود.او از تبار دیگری بود ،او مرد رستگار روزگار ما بودو چه اندک شمارند این مردان !!! سخن از او سخت است چون او دیگر کسی بود...

خطابه های مهیج او در هر دلی نافذ بود و درمان بود بر هر درد.ناخدای راه رهایی بود .کمال پختگی معرفتش مثال زدنی بود! او در مرز آفتاب می زیست،او کاشف چراغ بود...

استاد محمد تقی جعفری به سال 1302 خورشیدی در یکی از خانواده های متدین شهر تبریز چشم به جهان گشود .پدرش نانوا بود و بی وضو دست به خمیر و نان نمی زد مردی درس  نخوانده بود اما حافظه ای عجیب داشت به طوری که اغلب سخنان وعاظ شهر را جمله به جمله به ذهن می سپرد و بیان می کرد ،مادر بر خلاف پدر با سواد بود و این مادر فرزانه بود که خواندن و نوشتن را پیش از آغار دبستان به فرزند تعلیم داد به طوری که استاد از کلاس چهارم دبستان به صلاحدید مدیر مدرسه تحصیل را آغاز نمودایشان  بعد از به پایان رساندن تحصیلات ابتدایی درسهای حوزوی را شروع کردند.

به گفته ایشان :در دوران تحصیل با مشکلات مالی روبرو بودیم...یکبار (در دوران تحصیل در شهر قم )دو سه روزی چیزی نداشتم،به ناگزیر سراغ بقال رفتم و از او مقداری برنج و روغن و خرما گرفتم .به محض اینکه فهمید آنها را نسیه میخواهم بخرم ،اجناس را گرفت و سر جای خودشان گذاشت .به حجره بازگشتم و بر اثر ضعف ،دچار بی حالی شدم و چاره ای جز استراحت نداشتم.در این هنگام همسایه ام که طلبه ی سیدی بود به حجره آمد و به من گفت اشکالی در لمعه دارم ،شما برایم حل کنید .گفتم حال ندارم لطفا بعد از ظهر مراجعه فرمایید .او گفت به حجره ی من بیایید تا با هم نهار بخوریم و پس از آن که حالتان بهتر شد ،اشکال مرا برطرف کنید .من هم رفتم و از گرسنگی رهایی یافتم.

استاد در تهران و قم و نجف  اشرف از محضر حکمایی چون؛میرزا مهدی آشتیانی ،شیخ محمد رضا تنکابنی و عارف دانا سرشت میرزا محمد تقی تبریزی ،آیت الله شهیدی ،سید ابو القاسم خویی ،سید محسن حکیم و...بهره های شایانی گرفت.بعد از حضور یازده ساله در دانشگاه دینی نجف اشرف در سن بیست و سه سالکی موفق به اخذ درجه ی اجتهاد شدند که درآن دوران نیز با مشکلاتی روبرو بودند به طوری که تعریف می کردند :در تابستانهای گرم شهر نجف بودیم در سردابهایی اقامت کنیم که چندین متر در زیر زمین قرار داشت در آنجا حیواناتی گزنده از قبیل مار نیز زندگی می کردن و بی آنکه آزاری برسانند ،گاهی از غذاهای باقیمانده ی ما استفده می کردند .

ساده زیستی استاد پس از اتمام تحصیلات همچنان تداوم داشت به طوری که نقل کرده اند:با شهریه ای که آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در شهر نجف می داد گاهی اوقات مخیر بودم بین اینکه غذا تهیه کنم یا کتاب بخرم ،کتاب می خریدم.

نخستین اثر ارزشمند این دانشمند جوان کتاب "ارتباط انسان-جهان"در سن 28-30 سالگی با گرایش فیزیک و فلسفه تالیف یافته بود به رشته تحریر در آمد و اما دو اثر بزرگ "تفسیر نقد و تحلیل مثنوی "و ترجمه و تفسیر نهج البلاغه "مهمترین آثار استاد محمد تقی جعفری به شمار می روند.

ایشان بالغ بر هشتاد اثر در حیطه فقه ،فلسفه،عرفان،علن النفس،ادبیات،مباحث علمی،مدیریت و فرهنگ نگاشتند که به چاپ رسیده است .

او که روشنفکری حقیقی بود و مربی ادب،گریزان و بیزار از افتخار و مدالهای رنگ در رنگ به طوری که متفکران معاصر یونانی در معرفی وی چنین گفته اند؛ "جعفری هیچ کس را رد نمی کرد زیرا او معلم بود نه قاضی "!

بی گمان انسانهایی تابناک و اندیشمند جز این نیز نخواهند بود .بزرگ روحانی که از خود رسته و به دیگران پیوسته اند.

زنده یاد سید محمد باقرنجفی خاطره ای نقل کرده اند؛که در سالهای اوایل 50 روزی با ایشان از کنار بازار بزرگ تهران عبور می کردیم .به من گفت:پسرم اینجا بازار است ،جایی که کالا ایده آل اعلا محسوب می شود و پول محور ارزش ها ،لحظاتی در چهار راه گلوبندک ایستادیم که ماشین ها رد شوند و بتوانیم عبور کنیم .وقتی به نزدیکی داروخانه ای رسیدیم مکثی کرد و ایستاد و نگاهی به داخل آن انداخت .پرسیدم:آیا اینجا کاری دارید؟در پاسخ گفتند:کاری دارم ولی مدرک ورود ندارم!سپس کاغذ سفیدی از جیب در آورد و بی آنکه به من نشان دهد آن را مچاله کرد و در جیب نهاد و با تبسمی شعری را زمزمه کرد و به راه خود ادامه داد .دو روز بعد وقتی در کتابخانه اش به انتظار دیدنش نشسته بودم،آن کاغذ مچاله شده را در گوشه پتویی که روی آن می نشستند دیدم.وقتی آ را برداشتم ،دیدم نسخه دکتر است که برای همسر بیمارش نوشته و 12 روز از تاریخ آن گذشته است.فهمیدم مدرک ورودی که می گفتند پول بوده که آن روز نداشتند.

آری آن وجود متعالی همه شهادت بود به انسان به انسانیت...

بیماری سرطان آن جان عزیز را رو به ضعف می برد و آن ظاهر ظریف را نحیف تر می ساخت و سرانجام پس از عمری زیستن در قلمرو فکر و معرفت،روح شیفته اش در 25 آبان سال 1377 به جاودان و جاودانگی ها پیوست .اما دریغی نیست چرا که پایان مردان حقیقت ،آغازست...

انبیا رفاهتی

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین