تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۳
plusresetminus
حزب الله: «حضور محسن چاوشی» در یک فضای شلوغ و پر رفت و آمد اتفاقی مهم و عجیب است.
۰
کد مطلب : ۶۹۱۴۴
چرا چاوشی دلش نمیخواست با مرتضی پاشایی عکس بگیرد؟/عکس

به گزارش شبکه خبری حزب الله ،رفتارهای این هنرمند معمولا شبیه هیچ‌کس نیست و او همیشه سعی کرده با انتخاب یک شخصیت هنری متفاوت، مهر و امضای خاص خودش را در روند کاری‌اش به ثبت برساند.

 

«محسن چاوشی» چهره‌ای است که در مواقعی که احساس کند حضورش کمکی است برای حل یک مشکل، بی‌اختیار دست به کار و وارد عمل می‌شود. برای روابط انسانی احترام عجیبی قائل است و شاید همین احترام و «خوش مشرب» بودند اوست که باعث شده احساس جاری در آثارش بتواند اینچنین همه‌گیر شود و طرفداران بی‌شماری را در گیر این آثار کند. برخورد او با آدم‌های مختلف هم فرق دارد. در اوج شهرت و محبوبیت، معمولا با همه «خاکی» و متواضعانه رفتار می‌کند و فقط در برابر آدم‌هایی که احساس کند قصد سوءاستفاده از هویت کاری و شخصی او دارند، واکنش نشان می‌دهد. معمولا ساکت و کم حرف است ولی به وقتش در جمع‌های دوستانه کلی انرژی صرف کرده و در بحث‌های داغ شرکت می‌‌کند.

ملاقات «‌محسن چاوشی» با «مرتضی پاشایی» در اتاق 405 بیمارستان بهمن تهران در آخرین روزی که هنوز این خواننده به ICU منتقل نشده بود اتفاقی عجیب، غافلگیر کننده و غیرمنتظره بود.
سیگار پشت سیگار

تنها پناه بعضی آدم‌‌ها «سیگار» است. شاید سیگاری‌ها بی‌پناه‌ترین آدم‌های دنیا باشند که در مواقع ناراحتی به پک‌های عمیق گرفتارند و تنها راه فرارشان از موقیعت‌های لحظه‌ای‌، سیگار است و سیگار. محسن از جلوی در استودیو سوارمان می‌کند. شهاب اکبری هم با ماست. حرف مرتضی که می‌شود سیگار‌ها یکی‌یکی دود شده و دودشان از پنجره به بیرون می‌روند . بحث از ماجرای شروع به کار او آغاز و به همه تراژدی‌هایی که درسال‌های گذشته گریبان دنیای موسیقی را گرفته، ختم می‌شود. سکوت سنگینی در ماشین حاکم است. مسیر شلوغ و پر ترافیک هم حال و هوای هیچ بحثی را در جمع باقی نگذاشته و من فقط به این فکر می‌کنم که چه چیزی باعث شده امروز «محسن چاوشی» با حزن و اندوه، بی‌خیال همه ماجراهای رسانه‌ای این سال‌ها و دوری جستن از چنین فضاهای شلوغی شود. او همیشه کار خودش را کرده و در همه اتفاق‌ها به راه و روش خودش ناراحتی‌اش را نشان داده؛ همدردی کرده و از راه دور محبت و احساس همدردیش را نشان داده ولی حالا در بیمارستانی شلوغ و اتاقی شلوغ‌تر، آخرین احوالات دوستش را جویا می‌شود یعنی برنامه خاصی دارد یا اتفاق خاصی قرار است بیفتد؟

 


بین مرتضی و محسن چه گذشت

اتاق تقریبا خلوت است و وقت ملاقات گذشته. چند نفری از اطرافیان مرتضی همراه همیشگی در اتاق هستند. محسن اول وارد می‌شود و به سمت مرتضی می‌رود. شهاب اکبری با دور و بری‌های او احوالپرسی می‌‌کند و محسن بی‌خیال همه توصیه‌های اطرافیان مرتضی که اصرار دارند «به درخواست پزشک بهتر است دوستان زیاد از فاصله نزدیک با مرتضی عیادت نکنند.» روی تخت می‌نشیند و این آغاز گپ و گفت خصوصی پنج دقیقه‌ای محسن با مرتضی است. به قدری آرام حرف می‌زنند که عمرا کسی بفهمند ریز مکالمات در مورد چه چیزی است.


محسن چاوشی به مرتضی پاشایی چه گفت؟

محسن دست مرتضی را می‌گیرد و مرتضی از دوروبری‌هایش می‌خواهد که گوشی موبایلاش را به او برسانند. کمی نزدیک‌تر شده و با دیدن صحنه‌ای عجیب شوکه می‌شود. چشم‌های محسن چاوشی از سرخی زیاد به کاسه خونی شباهت دارد که هر لحظه احتمال سر ریز شدن دارد. همه حواسش هست که بغضش نترکد و رفتارش را عادی جلوه دهد. گوشی را از دست مرتضی می گیرد تا خودش کاری که مرتضی می‌خواست را برایش انجام دهد. بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن با موبایل می‌گوید: «مرتضی تا حالا هیچ‌وقت شماره خودم را برای کسی ذخیره نکرده بودم!»

لبخند کوتاهی می‌زند و بلند می‌شد. دوروبری‌های مرتضی در حال عکاسی هستند و سعی می‌کنم قانع‌شان کنم که لطفا این عکس‌ها منتشر نشوند. محسن راضی به عکس گرفتن در شرایط نامساعد مرتضی نیست و اعتقاد دارد شرایط مرتضی در این حال و وضع که سُرم در دستش است باعث ناراحتی بیشتر طرفدارانش می‌شود. مرتضی ولی سر شوخی را  باز می‌کند و می‌گوید: «طرفدارهای ما عادت دارند» و هر دو با هم می‌خندند، خنده‌ای عمیق و از اعماق وجود که حال هر بیننده‌ای را دگرگون می‌کند.

من هم اجازه عکاسی گرفته و سه فریم عکس می‌گیرم. بعد می‌گویم: «اینم به خاطر مرتضی و طرفدارانش که عادت دارن.» همه با هم می‌خندیم... 

 


برای زندگیش مبارزه می‌کند

روبوسی کردن با مرتضی ممنوع است. این را دوروبری‌های او می‌گویند. محسن فقط یک کلمه می‌گوید و بلند می‌شود: «خبر بده پس مرتضی» همه حواسم به جواب مرتضی است که می‌گوید: «حتما»

از اتاق خارج می‌شویم و نفس راحتی می‌کشم. فضای سنگین و عجیب اتاق نگران کننده بود و این را از تک‌تک نگاه‌ها می‌شد فهمید. سوار می‌شویم و بازی شروع می‌شود: «سیگار پشت سیگار...» فضای ماشین زیادی ساکت است و دل و دماغ حرف زدن برای کسی نمانده؛ برای هیچ‌کدام‌مان شهاب اکبری این سکوت لعنتی را می‌شکند و می‌گوید: «ای بابا...»

کسی جوابش را نمی‌دهد. محسن متوجه سکوت حاکم بر فضا می‌شود و پخش را روشن می‌کند. قطعه‌ای در حال پخش است که هنوز منتشر نشده.

باید پیاده شوم. خداحافظی می‌کنم محسن غرق در فکر و خیالاتش است و می‌گوید: «دارد مبارزه می‌کند برای زندگیش، کلی انگیزه دارد...»

حرف‌های دیگری هم بین‌شان رد و بدل شده لابد. کاش کمی اصرار می‌کردم و می‌پرسیدم.

منبع : ایده آل
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین