"هفده سال قبل در چنین روزی، آمریکا و انگلیس برای از میان برداشتن طالبان از راس قدرت در افغانستان، جنگی را آغاز کردند که تا به امروز همچنان کم و بیش در جریان است. این جنگ هم از نظر سیاسی و هم از منظر اخلاقی به دلیل عدم تحویل دادن تروریستهای القاعده مسئول حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکا توسط طالبان توجیه شد. ائتلاف غربی در نهایت ظرف چند هفته گروه طالبان را از قدرت کنار زدند."
"واشنگتن اگزماینر" در گزارشی به مناسبت هفدمین سالگرد جنگ افغانستان مینویسد: «هنوز نیروهای آمریکایی در افغانستان هستند و هر از چندگاهی در پی حملات شبه نظامیان طالبان کشته میشوند. همین روز پنجشنبه یکی از نیروهای آمریکایی در نبردی در افغانستان جان خود را از دست داد. قریب به ۲۴۰۰ آمریکایی تاکنون در این جنگ کشته شدهاند ولی افغانستان هنوز با فقر، ناآرامی و خشونت دست به گریبان است.
ما آمریکاییها در این کشور چه میکنیم؟ چرا هنوز بعد از ۱۷ سال در آن میجنگیم؟
سه رئیس جمهور در این جنگ بر سر کار آمده و هیچ کدامشان نتوانستهاند بر ماموریت اصلی که در راستای منافع آمریکاست، تمرکز کنند؛ ماموریتی که هدف آن جلوگیری از ظهور و قدرت گرفتن سازمانهای تروریستی چند ملیتی چون داعش و القاعده است.
بجای آن، آنها تنها وظیفه ایجاد ناامیدی در دل ملت را انجام دادهاند. تمامی تلاشهای آمریکا برای ایجاد یک افغانستان امن و با ثبات به شکست انجامیده است. هدر رفت هزینهها و جان سربازان همچنان ادامه دارد. مشکل بیکفایتی یا خستگی آمریکا نیست بلکه این موضوع است که هدف بزرگ همیشه غیرواقعی است.
میلیاردها دلار برای ساخت مدارس، جادهها و زیرساختها در مناطق روستاییای هزینه شده که کماکان در کنترل طالبان است؛ این پروژهها تنها زمانی میتوانند کارایی داشته باشند که آمریکا یک حکومت پلیسی ایجاد کند با حضور صدها هزار سرباز و تفنگدار ویژه.
مشکل در مکانهایی مانند هلمند این نیست که طالبان هنوز در آنها تسلط دارد و نمیتوان آنها را بیرون راند بلکه مشکل این است که این مناطق ملغمهای ملوکالطوایفی تحت کنترل قبایل محلی است که با آنها هم نمیشود توافق کرد.
آرزوی جورج بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا این بود که سلاح، پول و وکلا بتوانند جوامع دموکراتیک با ثبات را در هر جایی از زمین ایجاد کنند اما این آرزو هرگز به واقعیت بدل نشد. در عراق که امور نهادینهتر بود هم این آرزو محقق نشد. در بخشهای دور افتاده افغانستان هم این آرزو به طور کامل شکست خورد.
جامعه مدنی به این زودیها به هلمند نمیرسد. اما در شهرهایی چون کابل، پایتخت، جامعه مدنی قویتر به جلو پیش میرود. ما باید یاد بگیریم با افغانستانی مواجه هستیم که دو چهره دارد.
نخوت دکترین بوش به شدت غیر محافظه کارانه بود. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا روشی فروتنانهتر در پیش گرفته و به سبب آن، بیشتر بر آسیب رساندن به طالبان تمرکز داشته اما باز هم نتوانست آن را به طور کامل از میان بردارد و ریشه کن کند. دولت کنونی واشنگتن نیز در نهایت رو به پاکستان، این کشور را متوجه کرد که نباید از دشمنان آمریکا در افغانستان حمایت کند.
اهداف آمریکا باید به سمتی باشد که اوضاع در افغانستان را بدتر نکند و بر داعش تمرکز بیشتری داشته باشد. اینها اگرچه اهداف عالی نیستند اما همینها باعث شدهاند تا رویاهای خیالبافانه به کابوسی ۱۷ ساله بدل شوند.»